دنبال کننده ها

۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه






راز گل
گل را رازیست نهفته در دل که حتی وقتی پر پر میشود رازش آشکار نمی گردد. ببین گل با سکوتش چه میکند؟ ولی بلبل این راز را میداند و بس ... پس چه میکند با غوغایی که برپا میکند... نه برای خود که برای گل!
از عشق به تو میرسم واز تو به عشق این راه پر خاطره چگونه طی میشود. در چشم به هم زدنی عشق معنا میشود اگر دلی بلرزد. درخاطر من واژه های رنگارنگ تابلویی از عشق ترسیم میکند به وسعت صفا و به ژرفای وفا که هیچ نداند مدعی از این همه عظمت. وقتی دلی بلرزد به عشق دیگر دستی نیست که بلرزد به ترس . پاینده باش و پر خنده
فرصتی شد که برای تو چند کلمه چند حرف و واژه را بنگارم که بخوانی با مهر... فرصتی نیست مرا تا برایت بسرایم ز وطن.. تا دل رفته زدستم بدود دنبالت... تا ببینی که ترا مشتاقم که ببینم به وطن... می دوم میروم می نگرم سوی به سوی تا ترا تعریف کنم کوی به کوی موی به موی ... ومن اینجا و تو آنجا با هم.... بسراییم به کوه و دشت باز هم ز وطن.
ایران من جانان من

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر